نم نم عشقت را با دریای محبت دیگران عوض نمیکنم ، حتی اگر در طوفان غمت بمیرم .
دل سپردن دست او دیوانگیست
اه غیر از من کسی دیوانه نیست
گریه کردن تا سحر کار من است
شاهد من چشم بیمار من است
فکر می کردم که او یار من است
ز داغــــــت ترك جــــــــــان كردم نكردم؟
می گویند ساده ام،،،
می گویند تو مرا با
یک جمله
یک لبخند،،،
به بازی میگیری
میگویند ترفندهایت،شیطنت هایت
ودروغ هایت را نمی فهمم
میگویند ساده ام
اما تو این را باور نکن
من فقط دوستت دارم
و آنها این را نمی فهمند...
اشکی که بی دلیل بیاید ، اشک دلتنگی نیست ، اشک بی کسی است ! خــــــــــدایا! درد تنهایی فقط باقـــــــلب من جور است! کسی را که دوســــــــــت دارمـــــــــ همیشه از کنارم دور است... پروانه شدم تا که چو پروانه بمیرم / با یاد تو در گوشه ی میخانه بمیرم پروانه شدم تا هدف عشق بپویم / آنگاه ببین تا چه غریبانه بمیرم . ایـــن آخـــرین بـارم بـــود این روزها دلم اصرار دارد فریاد بزند اما من جلوی دهانش را می گیرم وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد سخت بود به دعا نویس گفتم جوری بنویس که حتما بیاید ... نه او پرسید چه کسی نه من گفتم مرگ....! جا موندم ...از همه چی و همه کس ... جا موندم از خیلی چیز ها از خـــــــودم... از زندگــــــــــی. از خنده های ته دل ... از تـــــــو... حس جا موندگی مزخرف ترین حس دنیاســــــــت.. می گویند عشق آنست که به او نرسی و من میدانم چرا...! زیرا در روزگار من کسی نیست که زنانه عاشق شود و مردانه بایستد ...!
کـآش میـבـآنـِـستـــے בُنـیـآے مـَלּ בر لـَبـخـَنـבهـآے تــُو لــَمس کـَـرבלּ احسـآسـَت گرفـتـَלּ בستـآنـَت خُلـآصــﮧ میشـَوב ….بــِﮧ هـَمیـלּ سـآבگــے بـَرـآے تـَمـآم لـَحظــﮧ هـآے بـآ مـَלּ نـَبوבنت בلـتـَنگــے میکـُنـَم ! هر روز تكراريست پس چه شد آن مستی ؟ همه که میگفتند تو اگر مست شوی دردهایت ناله هایت یک به یک از پی هم خواهند رفت و نخ سیگارت بعد مستی همچو بالیست برای پرواز آه این مستی هم گرهی از گرهم باز نکرد بال پرواز مرا سیگار هم باز نکرد محکم راه برو دختر این روزهــــا زیادی ساکتــــ شده ام حرفــــ هایم نمی دانم چــــرا به جای گلــــو ، از چشــــم هایم بیرونــــ می آیند . . . آغِـشـتـــه بــهـ تــوْ مے شَــوَدْ.... به من مجــــــــــــــوز چاپ نمی دهند.. ◘ چگونه استـــ حال من ... با غمها میسازمـــ... با کنایه ها میسوزمـــ... به آدم هایی که مرا میشکستند لبخند میزنمـــ... لبخندی تلخــــــ.... خداونـــــــــدا... میشود بگویی کجای این دنـــــیـــا جای من اسـتـــــــ.... از تو دنیایی که آفریدی فقط در اعماق زمینــ اندازه یه قبــــر فقط یک قبـــــــــــر.... در دور ترین نقطه ی جهان میخواهــمــــ خـدایـــا خــســــته ام خــــــستــــــه... گریه آخر شب هایم انگار کافی نبود ... این روزها به یاده صبح بخیر گفتنهایت اول صبح ها هم گریه میکنم ... دلم هوای خودم را کرده است این روزها بیشتر از هر زمانی دوست دارم خودم باشم دیگر نه حرص بدست آوردن را دارم و نه هراس از دست دادن را ... هر کس مرا میخواهد بخاطر خودم بخواهد دلم هوای خودم را کرده است.. همین یه وقتایی که دلت گرفته....
بغض داری اروم نیستی....
دلت براش تنگ شده....
حوصله ی هیچ کسیو نداری....
به یاد لحظه ای بیفت که....
اون همه ی بیقراری هاتو دید...
اما چشاشو بست و رفت.....
انقضای خاص بودنت به پایان رسید..... دیگر به تو فکر نمیکنم..... گناه است!!!!! چشم داشتن به مال غریبه ها....
گمم نکن... در گوشه ای از حافظه ات ارام میشینم.... فقط بگذار بمانم...
. از تو مونده یادگاری واسه ی من بی قراری خنده رو لبامه اما از دلم خبر نداری نه تو بودی نه ترانه نه یه حرف عاشقانه من مگه از تو چی خواستم فقط و فقط بهانه ... تو راگم کردم امروز و حالا لحظه های من گرفتار سکوتی سردو سنگینند.. وچشمانم که تا دیروز به عشقت می درخشیدند نمیدانی چه غمگینند.. چراغ روشن شب بود برایم چشم های تو نمی دانم چه خواهد شد! پراز دلشوره ام،بی تاب و دلگیرم کجا ماندی که من بی تو هزاران بار،در هر لحظه میمیرم...
سیر شده ام از بس از آدم ها زخم خورده ام! خدا خیرتان بدهد به من محبّت دروغین تعارف نکنید. . خداحافظی که می کنیم زنــــــدگی !
بهــــــارم را خزان كردم نكردم؟
براي خاطـــــــر پروازت اي خوب
دلم را آسمــــــــــــــــــــــان كردم نكردم....
دیــگـــر احسـاسـم را برای کسی عریان نمی کنم
صــــداقــــت در میان گرگان یعنــی حمــاقـــــت ...
فراموش کردن کسی
که با او
همه چیز و همه کَس را
فراموش میکردم . . .
آغوشت که باشد
غروب های دلگیر پاییز هم
دلچسب می شود
صبح هم ماجرای ساده ایست
گنجشکها بی خودی شلوغش می کنند
تو عاشق شدی ... جنگیدی...
و ..حالا...تنها شدی...
سرتو بگیر بالا...
اون لیاقت جنگیدن نداشت
روحـَـمْـ ...
نــَـفَـسـَمْــ ...
بـَـنْـد بـَــنْــد وجودَمـْــــ...
وَقـْــتــے دَر حـصآر دَسـْـتــآنـَــتــْــــ...
بـــوسـْـــهـ بـــآرآنـــــ مے شــَــوَمــْـــــ
می گویند داستـــــــــــــــانی که نوشتی قابل باور نیست
◘
اما من.....
◘
فقط خاطـــــــراتم را نوشــــــتم
برایم انگار
آخرین دیداربوده است
وتاباردیگرکه ببینمت
به اندازه ی سفیدشدنِ موهام
زمان خواهدگذشت،
حال آن که
هرروز
همدیگر رامی بینیم!
کلاهت را بـه هوا بیانداز ...
که من دگر جان بازی کردن ندارم !تــــو بـــردی ...
Design By : MohammadDesign.IR |